حال عجیبی دارم...

 

 

حال عجیبی دارم... 

 

این روزها فکرم یه جورایی درگیر شده و به دنبال راه حل برای خیلی چیزا 

 

هستم. 

 

دارم توی ذهنم خیلی چیزا رو مرور میکنم...خیلی اتفاقاتی که توی این مدت 

 

برام افتاد.نتایجی که داشت... 

 

یادمه خواستم تا همه چیزو به خدا بسپارم...درست ۱۹ خرداد... 

 

اون روز و اتفاقات بعدش رو خیلی خوب یادمه. از خدا یه چیزی خواستم و  

 

خودش توی یه مسیر جدید قرارم داد. حالا هم دوست دارم مثل همون موقع 

 

آروم باشم و از ته دلم ازش بخوام که خودش راه حل رو جلوی پام بذاره تو  

 

همین مسیر جدید. ته دلم یه جورایی یه حس خوب هست یه چیزی مثل 

 

دلگرمی یه لبخند. 

 

دلم میخواد آروم باشم و بهش اعتماد کنم 

 

خدا بزرگه

نظرات 2 + ارسال نظر
بهاره.ص سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ب.ظ http://shahresard2.persianblog.ir

سلام صدف عزیزم
امیدوارم همیشه در زندگی آرامش داشته باشی و اینو باور کن که اگه بهش اعتماد کنی و همه چیزو به عهده خودش بذاری مطمئن باش بهترین راه رو بهت نشون میده ... خودش برات نشونه می فرسته و تو فقط باید اونارو دنبال کنی ... شاید فکر کنی دارم الکی این حرفهار و می زنم اما به خودش قسم که بهم عملا کرد ...!؟
برات یک دنیا دل خوش و خیال آسوده آرزو می کنم ... من به روزم و منتظرت هستم .

بهاره

ممنونم بهاره ی عزیزم

هنوز نظر رو باز نکرده بودم اما احساس میکردم باید تو باشی...

حرفات برام دلگرمی هست دوست خوبم.

ممنونم که اومدی

صهبانا جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://sahbana.vastblog.com/

سلام
یاد خدا آرامش دهنده ی قلب هاست ...
الیس الله بکاف عبده ...
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟

سلام

قطعا همین طوره دوست عزیز

ممنونم از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد