شرمسارم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پدر...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رها...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شب تار....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

میروم...


می روم اما نپرس

می روم اما نجوی

می روم آن دور دور

می روم من سوی نور

می روم تا بشکنم این حلقه ی تاریک کور

می روم آری بدان

می روم روزی، و تو می مانی و این آسمان

می روم آن روز و خود دانی که نتوانی

که دنیا بس بزرگ و مبهم و تارست

هرآنکس را که انسان است دشوار است

نمی دانم، نمی دانم....

اگر روزی تو را بینم

ز روی عشق یا نفرت تو را خوانم؟!

تو را آغوش گیرم یا برنجانم؟!

همین را بس.... نمی دانم

ولی من خوب می دانم که روزی آیی و دانی

تو را من دوست می دارم....

تو را من دوست می دارم و می دانم

که روزی آیی و پرسی ز من

ز اشک و آه و لبخند و سکوت من  

ز عمق حرفو شعر و این نگاه من

تو را بینم که آیی نرم و آرام

ولی افسوس...

دیر آیی سرانجام

««صدف کیهانی»»